گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ترجمه کتاب نفیس (القطره)
جلد اول
بخش نهم




قطره اي از دریاي کمالات و افتخارات
امام عالِم ، ابوابراهیم
حضرت موسی بن جعفر ، امام کاظم صلوات اللَّه علیه
ص: 582
ص: 583
از یعقوب سرّاج نقل کرده است که گفت : خدمت امام صادق علیه السلام « کافی » 1 - کلینی رحمه الله در کتاب / 416
شرفیاب شدم ، آن حضرت بالاي سر فرزندش موسی که در گهواره بود ایستاد و مدّتی طولانی با او راز گفت ، و من نشسته
بودم تا آنکه گفتگوي پنهانی آنها تمام شد ، آنگاه برخاستم ، امام صادق علیه السلام به من فرمود : نزدیک مولایت برو و به
او سلام کن .
من نزدیک رفتم و سلام عرض کردم ، او به زبانی فصیح و گویا سلام مرا پاسخ داد و سپس فرمود :
اذهب ، فغیّر اسم ابنتک الّتی سمّیتها ، فإنّه اسم یبغضه اللَّه .
برو و نامی که بر دخترت نهاده اي تغییر بده زیرا نامی است که خداوند از آن نفرت دارد.
گذاشته بودم . « حمیراء » و براي من دختري به دنیا آمده بود و اسم او را
( امام صادق علیه السلام فرمود : فرمان او را اطاعت کن تا رستگار شوي ، و من نام او را تغییر دادم .( 1
.221/ 73 ذیل ح 99 ، کشف الغمّه: 2 / 287 سطر آخر، بحار الأنوار : 48 / 310 ح 11 ، مناقب ابن شهر اشوب: 4 / -1 الکافی : 1
ص: 584
2 - روایت شده است که : به امام صادق علیه السلام عرض کردند : دوستی شما به فرزندت موسی علیه السلام چقدر / 417
است ؟
فرمود : وددت أن لیس لی ولد غیره حتّی لایشرکه فی حبّی له أحد.
دوست داشتم غیر از او فرزندي نمی داشتم تا در دوستی من با او شرکت نمی کرد ، و همه محبّت و دوستی من از آنِ او بود
(1).
3 - عیّاشی رحمه الله از سلیمان بن عبداللَّه نقل می کند که گفت : در خدمت حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام / 418
بودم زنی را آوردند که صورتش به پشت برگشته بود .
امام علیه السلام دست راست خود را بر پیشانی او و دست چپ را پشت آن گذاشت سپس صورت او را از طرف راست فشار
داد و این آیه را تلاوت فرمود :
. (2)« إنَّ اللَّهَ لایُغَیِّر ما بِقَوْم حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأنْفُسِهِم »
. « خداوند احوال طایفه اي را تغییر نمی دهد تا آنکه آنها وضع خود را تغییر دهند »
پس به عنایت حضرت صورت به حال اوّل برگشت ، آنگاه به او فرمود :
احذري أن تفعلی کما فعلت. مبادا دوباره کاري که کردي انجام دهی .
حاضرین عرض کردند : اي فرزند رسول خدا ! او چه کرده بود ؟
فرمود : گناه او پوشیده شده و من از آن پرده برنمی دارم مگر اینکه خودش بخواهد بازگو کند .
آنها از خود آن زن پرسیدند ، و او جواب داد : شوهرم زن دیگري داشت ، روزي برخاستم نماز بخوانم با خود گمان کردم
که الآن شوهرم با او است . به دنبال این فکر به تفحّص پرداختم و
. 209 ح 78 / 207 ، بحار الأنوار : 78 / -1 کشف الغمّه: 2
. -2 سوره رعد ، آیه 11
ص: 585
( وقتی سرکشی کردم هوو را دیدم که تنها نشسته و شوهرم با او نیست ، بر اثر این سرکشیِ بیجا صورتم آنگونه گردید .( 1
از علیّ بن یقطین نقل کرده است که گفت : هارون مردي را طلب کرد که امر « مناقب » 4 - ابن شهراشوب در کتاب / 419
حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام را باطل کند و آن حضرت را ساکت نماید و در میان مجلس شرمنده سازد .
آنگاه مجلسی را تشکیل داد و افسونگري براي او آماده کردند ، سفره که گسترانیدند ، آن شخص حیله اي بر نان بکار برد
بطوریکه وقتی خادم حضرت می خواست نان بردارد بالا می پرید ، و هارون با این عمل اظهار خوشحالی و سرور می کرد و
می خندید .
امام کاظم علیه السلام که این صحنه را مشاهده کرد سر بلند کرد و به عکس شیري که بر پرده اي کشیده شده بود اشاره نمود
و فرمود :
یا أسد اللَّه خذ عدوّ اللَّه. اي شیر خدا ! دشمن خدا را بگیر .
به محض صدور این فرمان ، آن صورت به شکل شیري بسیار قوي ظاهر گردید و آن مرد افسونگر را درید ، هارون و ندیمان
او غش کردند و با صورت بر زمین افتادند و از وحشت و هراسی که به آنها دست داد عقل از سر آنها پرید ، و چون بعد از
مدّتی بهوش آمدند هارون به حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام عرض کرد : از تو درخواست می کنم بحقّ من بر تو از
این صورت درخواست کنی که این مرد را برگرداند .
امام علیه السلام فرمود : إن کانت عصا موسی ردّت ما ابتلعته من حبال القوم وعصیّهم، فإنّ هذه الصوره تردّ ما ابتلعته من هذا
الرجل .
. 408 ح 2 / 284 ح 3، المستدرك: 5 / 56 ح 3، تفسیر برهان : 2 / 205 ح 18 ، بحار الأنوار : 6 / -1 تفسیر عیّاشی : 2
ص: 586
اگر عصاي موسی آن ریسمان هاي ساحران را که بلعید برگردانیده بود این صورت هم این مردي را که بلعیده برمی گرداند
(1).
و آن مؤثّرترین چیز در به هوش آمدن او بود .
از علیّ بن ابی حمزه بطائنی نقل « إرشاد » و مفید قدس سره در کتاب « المناقب » 5 - ابن شهراشوب رحمه الله در کتاب / 420
کرده است که گفت : روزي حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به قصد سرکشی از کشتزاري که در خارج شهر داشتند از
مدینه بیرون رفتند و من به دنبال آن حضرت به راه افتادم ، آن حضرت بر قاطر و من بر الاغی سوار شده بودم ، ناگهان در بین
راه به شیر درنده اي برخورد کردیم ، من از ترس خودم را به کناري کشیدم ، ولی حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام بی
مبالات جلو رفتند ، دیدم شیر براي آن حضرت فروتنی کرد و همهمه اي داشت .
امام علیه السلام مثل کسی که به همهمه و صداي شیر گوش کند توقّف کرد و شیر دست خود را بر سرین قاطر گذاشت ، من
خیلی وحشتزده شده بودم ، پس از مدّتی دیدم شیر به کناري رفت و حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام رو به قبله کرد و
به دعا پرداخت ، لبهاي مبارك خود را حرکت داد و کلماتی گفت که من نفهمیدم ، آنگاه با دست به شیر اشاره فرمود که
برو ، شیر همهمه اي کرد که صداي آن را شنیدم و امام علیه السلام آمین گفت .
شیر از راهی که آمده بود برگشت تا از چشمان ما ناپدید گردید ، و امام علیه السلام به راه خود ادامه داد و من به دنبال آن
حضرت به راه افتادم ، مقداري که از آن محلّ دور شدیم خود را به امام علیه السلام رساندم و عرض کردم : فدایت شوم ،
قصّه این شیر چه بود ؟ بخدا قسم خیلی بر شما ترسیدم و از رفتار او با شما بسیار تعجّب کردم .
78 ح 1، امالی صدوق : 212 ح / 41 ح 17 ، عیون اخبار الرضا علیه السلام: 1 / 299 ، بحار الأنوار : 48 / -1 مناقب ابن شهراشوب: 4
. 20 مجلس 29
ص: 587
حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام فرمود : او نزد من آمد و از سختی زایمان ماده شیرش شکایت کرد و از من درخواست
کرد تا دعا کنم خدا مشکل او را آسان کند ، من هم برایش دعا کردم و در دلم افتاد که آنچه به دنیا می آورد نر خواهد بود ،
به او گفتم ، و او آنگاه دعا کرد که خداوند تو را حفظ کند و هیچ درنده اي را بر تو و ذریّه و شیعیانت هرگز مسلّط نکند و
( من به دعاي او آمین گفتم .( 1
از خالد سمّان نقل کرده است که گفت : هارون روزي مردي را که بنام « مناقب » 6 - ابن شهراشوب رحمه الله در کتاب / 421
علیّ بن صالح طالقانی بود طلبید و گفت : تو گفته اي که ابر تو را برداشته و از چین به طالقان آورده است ؟
گفت : بلی ، هارون گفت : قصّه ات را بگو و از چگونگی آن ما را باخبر کن .
علیّ بن صالح گفت : مرکب من یعنی آن وسیله اي که بر آن سوار بودم در عمق دریا شکسته شد ، بر تخته پاره اي سه روز
ماندم و امواج دریا مرا به این طرف و آن طرف می کشانید تا به خشکی انداخت ، در آنجا رودهاي جاري و درختان سرسبزي
را مشاهده کردم ، در سایه درختی خوابیدم ، ناگاه صداي ترسناکی شنیدم و هراسناك از خواب بیدار شدم .
دو حیوانی را که به شکل اسب بودند و نمی توانم آنها را بخوبی توصیف کنم دیدم که با یکدیگر می جنگند ، آنها چون مرا
دیدند خود را در میان دریا انداختند ، در این بین پرنده قوي جثّه اي را دیدم که نزدیکی هاي من در کنار غاري در میان کوه
بر زمین نشست ، برخاستم و بطوریکه خود را لابلاي درختان مخفی می کردم نزدیک او رفتم تا او را تماشا کنم ، همینکه مرا
دید پرواز کرد ، او را تعقیب کردم و به غار نزدیکتر
. 57 ح 67 / 649 ح 1، بحار الأنوار: 48 / 298 ، الإرشاد: 315 ، الخرائج: 2 / -1 مناقب ابن شهراشوب: 4
ص: 588
شدم ناگهان صداي تسبیح و تهلیل و تکبیر و خواندن قرآن بگوشم رسید .
به درِ غار که رسیدم کسی مرا از میان غار صدا زد که اي علیّ بن صالح طالقانی وارد شو خداي تو را رحمت کند .
من وارد شدم و سلام کردم ، مرد بزرگوار و درشت اندام و قوي جثّه اي را که چشمان سیاه زیبائی داشت مشاهده کردم ،
سلام مرا پاسخ گفت و فرمود : اي علیّ بن صالح ! تو از معدن گنج ها و مجموعه ارزنده ذخیره ها هستی( 1) ، به گرسنگی و
تشنگی و ترس امتحان شدي و امروز خداوند به تو رحم کرد و از همه آنها تو را نجات داد ، و هر آینه من می دانم چه ساعتی
سوار بر مرکب شدي و چه مدّت بعد از آنکه آن وسیله سواري تو شکست در میان دریا ماندي و تو را امواج به این طرف و
آن طرف کشید ، و آن وقتی را که تصمیم گرفتی خود را در میان دریا بیندازي و مرگ را بخاطر ترس زیادي که به تو دست
داده بود اختیار کنی ، و وقتی که نجات یافتی و هنگامی که آن دو صورت نیکو را مشاهده کردي و زمانی که به دنبال آن
پرنده اي که فرود آمده بود رفتی و چون تو را دید به آسمان پرواز کرد ، اکنون بیا و اینجا بنشین خدا ترا رحمت کند .
چون این گفتار را از او شنیدم عرض کردم : ترا بخدا چه کسی تو را از احوال من باخبر نمود ؟ فرمود :
آن کس که از پنهان و آشکار باخبر است و کسی که تو را می بیند وقتی که بپا می خیزي ، و از جابجائی تو در میان سجده
کنندگان آگاه است .
سپس فرمود : تو گرسنه هستی ، و کلماتی گفت که من فقط حرکت لبهاي او را مشاهده کردم ناگهان سفره غذائی که بر آن
پارچه اي کشیده شده بود حاضر شد ، روپوش آن را کنار زد و فرمود : بیا از آنچه خداوند روزي تو نموده است بخور .
غذایی خوردم که پاکیزه تر و خوشمزه تر از آن ندیده بودم ، سپس آبی
-1 کنوز و گنج هاي طالقان در روایات فراوانی یاد شده و اوصاف آنها بیان گردیده است .
ص: 589
به من نوشانید که لذیذتر و گواراتر از آن نیاشامیده بودم ، سپس دو رکعت نماز خواند و به من فرمود : اي علی ! آیا دوست
داري به شهر خودت برگردي ؟
عرض کردم : چه کسی مرا برمی گرداند ؟
فرمود : به احترام دوستان خود این کار را براي آنها انجام می دهیم .
بعد از آن دعاهایی خواند و دست خود را بالا برد و فرمود : فوراً ، فوراً .
ناگهان ابرهایی پراکنده بر در غار سایه افکندند ، هر ابري که نزدیک می شد عرض می کرد :
السّلام علیک یا ولیّ اللَّه وحجّته . سلام بر تو اي ولیّ خدا و اي حجّت پروردگار !
آن حضرت جواب می داد : و بر تو سلام و رحمت و برکات او باد ، اي ابري که شنونده و فرمانبردار هستی .
سپس سئوال می فرمود که کجا می خواهی بروي ؟ می گفت : به فلان سرزمین . از او سئوال می فرمود : ابر رحمت هستی یا
خشم و غضب ؟ جواب را پاسخ می داد و می رفت . تا ابر زیبا و روشنی آمد و مثل دیگران به حجّت خداوند سلام عرض
کرد ، به آن فرمود : و سلام بر تو باد اي ابر شنونده و فرمانبردار ! کدام سرزمین را اراده کرده اي ؟ عرض کرد : طالقان .
فرمود : براي نزول رحمت هستی یا غضب ؟ عرض کرد : براي رحمت ، فرمود : این شخص را امانت نزد تو می سپارم ، او را
بردار و با خود ببر .
عرض کرد : شنیدم و اطاعت می کنم .
فرمود : بر روي زمین قرار بگیر ، فوراً بر زمین فرود آمد . آنگاه بازوي مرا گرفت و مرا بر آن نشانید .
در این هنگام عرض کردم : تو را به خداوند بزرگ و به خاتم پیامبران حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم و سرور اوصیاء
حضرت علی علیه السلام و به امامان معصوم علیهم السلام سوگند می دهم که خودت را معرّفی کن و به من بگو چه کسی
هستی ؟ بخدا قسم مقام والا و شأن عظیمی به تو بخشیده شده است .
فرمود :
ص: 590
ویحک یا علیّ بن صالح ؛ إنّ اللَّه لایخلی أرضه من حجّه طرفه عین، إمّا باطن وإمّا ظاهر، أنا حجّه اللَّه الظاهره وحجّته الباطنه،
أنا حجّه اللَّه یوم الوقت المعلوم، و أنا المؤدّي الناطق عن الرسول، أنا فی وقتی هذا موسی بن جعفرعلیهما السلام .
واي بر تو اي علی بن صالح ! خداوند هیچگاه و لو لحظه اي زمین خود را خالی از حجّت نمی گذارد ، حجت او یا پنهان
است و یا آشکار . من حجت آشکار خداوندم و حجت پنهانی او هستم ، من حجّت خدا هستم تا آن روز معلوم و معیّن شده ،
و من سخنگوي رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و رساننده پیغام او هستم ، من در این زمان موسی بن جعفرم .
پس امامت او و امامت پدران بزرگوارش را یادآور شدم . و او ابر را دستور بالا رفتن داد ، ابر شروع به پرواز کرد ، بخدا قسم
هیچگونه ناراحتی و دردي احساس نکردم و هرگز دچار وحشت نشدم ، و مرا به چشم بهم زدنی به طالقان رسانید و در همان
خیابانی که اهل و عیال من آنجا بودند و محلّ سکونت من بود سالم بر زمین گذاشت .
رشید که گفتار او را شنید دستور کشتن او را صادر کرد و گفت : این فضیلت موسی بن جعفر علیهما السلام را کسی نشنود
(1).
از محمّد بن علیّ صوفی نقل « عیون المعجزات » از کتاب « مدینه المعاجز » 7 - سیّد هاشم بحرانی رحمه الله در کتاب / 422
کرده است که گفت :
ابراهیم شتربان از علیّ بن یقطین که وزیر دربار بود اجازه ملاقات خواست ، و او اجازه اش نداد ، در همان سال که براي انجام
حجّ سفر کرده بود ، در مدینه از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام اجازه ملاقات خواست ، امام علیه السلام به او اجازه
نداد ، فرداي آن روز وقتی علیّ بن یقطین آن حضرت را دید به ایشان عرض کرد :
. 427 ح 150 / 39 ح 16 ، مدینه المعاجز: 6 / 301 ، بحار الأنوار : 48 / -1 مناقب ابن شهراشوب: 4
ص: 591
اي سرور من ! از من چه گناهی سر زده است که مرا از دیدار خود محروم کردید ؟
فرمود : حجبتک لأنّک حجبت أخاك إبراهیم الجمّال، وقد أبی اللَّه أن یشکر سعیک حتّی یغفر لک إبراهیم الجمّال .
تو را راه ندادم زیرا برادرت ابراهیم شتربان را راه ندادي ، و خداوند حجّ تو را قبول نمی کند تا اینکه تو را ببخشد .
عرض کردم : اي سرور و مولاي من ، ابراهیم جمّال در کوفه است و من در مدینه ، و اکنون به او دسترسی ندارم .
فرمود : هنگامی که شب فرا رسید بدون اینکه کسی از اطرافیان و غلامانت بفهمد کنار بقیع برو ، در آنجا اسبی زین کرده
آماده است ، آن را سوار شو ، تو را به مقصد می رساند .
می گوید : طبق فرمان امام علیه السلام در تاریکی شب کنار بقیع رفت و اسبی را که آماده بود سوار شد ، براي مدّت کوتاهی
او را در کنار خانه ابراهیم جمّال بر زمین نهاد ، در را کوبید و گفت : من علیّ بن یقطین هستم .
ابراهیم از داخل خانه صدا زد : علیّ بن یقطین درب خانه من چه می کند ؟
گفت : فلانی کار بزرگی مرا به اینجا کشانیده است ، اجازه بده وارد شوم ، وقتی به درون خانه رفت به او گفت : اي ابراهیم !
مولایم از پذیرفتن من خودداري کرده است تا اینکه تو مرا ببخشی .
ابراهیم گفت : خداوند تو را ببخشد .
علیّ بن یقطین او را قسم داد پاي خود را بر صورت من بگذار ، ابراهیم حیا کرد و از این کار خودداري نمود ، دوباره او را
قسم داد و اصرار کرد .
ابراهیم پایش را بر صورت علیّ بن یقطین نهاد و او می گفت : خدایا تو شاهد باش ، سپس از خانه او خارج گردید و سوار بر
اسب شد و برگشت ، و همان شب او را در مدینه به سراي حضرت موسی بن جعفرعلیهما السلام رسانید ،
ص: 592
( و چون اجازه ورود طلبید ، امام علیه السلام فوراً او را راه دادند و به خدمت پذیرفتند .( 1
8 - کراجکی قدس سره از جمیل بن درّاج نقل کرده است که گفت : / 423
به حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام عرض کردم : براي مردم تفسیر جابر را بازگو کنم ؟
ثُمَّ إنَّ عَلَیْنا × إنَّ إلَیْنا إیابَهُم »؟ فرمود : به آنها که پست و فرومایه اند مگو ، مبادا آن را پخش کنند ، آیا این آیه را خوانده اي
. (2)« حِسابَهُم
عرض کردم : بلی . فرمود :
إذا کان یوم القیامه وجمع اللَّه الأوّلین والآخرین ولّانا حساب شیعتنا فما کان بینهم وبین اللَّه حکمنا علی اللَّه فیه فأجاز حکومتنا،
وما کان بینهم وبین الناس استوهبناه منهم فوهبوه لنا، وما کان بیننا وبینهم فنحن أحقّ من عفی وصفح.
هنگامی که قیامت فرا رسد و خداوند همه خلایق را گرد آورد ، حساب شیعیان را به ما واگذار نماید( 3) آنگاه ما نسبت به
اختلافی که بین آنها و خداوند است میانجیگري می کنیم و خداوند را راضی می گردانیم ، و نسبت به اختلافی که بین آنها و
مردم است از مردم طلب بخشش می کنیم و آنها شیعیان را بخاطر ما می بخشند و نسبت به اختلافی که بین ما و آنها است ما
( سزاوارتریم که آنها را بخشیده و از حقّ خود صرف نظر کنیم .( 4
( و نظیر این روایت را کلینی رحمه الله در کتاب کافی نیز ذکر کرده است .( 5
. 85 ح 105 / -1 عیون المعجزات: 100 ، بحار الأنوار : 48
. 25 -2 سوره غاشیه ، آیه 26
« وإیاب الخلق إلیکم وحسابهم علیکم » : -3 همان طور که در زیارت جامعه به آن بزرگواران خطاب کرده و عرض می نماییم
زیرا ایشان عهده دار امر و نهی الهی در دنیا و آخرت هستند ، در ، « بازگشت خلق به سوي شما و حساب ایشان با شما است »
حالی که اختیار همه امور به دست خداست و او براي هر یک از بندگانش که بخواهد آن را قرار می دهد .
. 456 ح 6 / 267 ح 34 ، تفسیر برهان : 4 / 50 ح 57 ، و 24 / 788 ح 7 ، بحار الأنوار: 8 / -4 تأویل الآیات: 2
. 337 ح 24 / 159 ح 154 ، بحار الأنوار : 7 / -5 الکافی : 8
ص: 593
از حمزه بن عبداللَّه جعفري نقل کرده است که گفت : روي کاغذي « إختصاص » 9 - شیخ مفید قدس سره در کتاب / 424
و آن را به حضرت موسی بن جعفر علیهما ، « همانا دنیا براي امام علیه السلام همانند قطعه گردوئی نمایان می گردد » : نوشتم
السلام تقدیم نمودم و عرض کردم : فدایت شوم ، یاران و دوستان ما حدیثی را روایت کرده اند ، من آن را انکار نکرده ام
ولی دوست دارم از خود شما بشنوم .
امام علیه السلام نگاهی به آن نوشته فرمود و سپس آن را پیچید ، من گمان کردم که بر او ناگوار آمده است ، فرمود :
هو حقّ فحوّله فی أدیم .
(2) . ( آنچه نوشته شده حقّ است ، پس آن را به پوست منتقل کن( 1
10 - محمّد بن جریر طبري رحمه الله از ابراهیم بن اسود نقل کرده است که گفت : حضرت موسی بن جعفر علیهما / 425
السلام را دیدم که به آسمان بالا رفت ، و وقتی فرود آمد حربه اي از نور بهمراه داشت و فرمود :
أتُخوّفوننی بهذا؟! - یعنی الرشید - لو شئت لطعنته بهذه الحربه.
آیا مرا به این شخص - یعنی رشید - می ترسانید ، اگر بخواهم او را با این حربه زخمی و مجروح می سازم .
( و چون این خبر به رشید رسید سه بار بیهوش شد و آن حضرت را آزاد کرد .( 3
11 - و نیز از احمد تبّان نقل کرده است که گفت : در بستر خود خوابیده بودم که ناگاه احساس کردم کسی با پایش به / 426
من می زند و می گوید : فلانی ،
-1 علّامه مجلسی رحمه الله در بیان این جمله می نویسد : همانا امام علیه السلام به او فرمود : این نوشته را به پوست منتقل کن
یعنی آن را روي پوست دبّاغی شده بنویس تا دوام آن بیشتر باشد .
. 368 ح 12 / 145 ح 12 ، و 25 / -2 الإختصاص: 217 ، بصائر الدرجات: 408 ح 4، بحار الأنوار : 2
. 201 ح 15 / -3 نوادر المعجزات: 163 ح 4، دلائل الإمامه: 322 ح 15 ، مدینه المعاجز: 6
ص: 594
این طرز خوابیدن شیعه و پیرو آل محمّد علیهم السلام نیست .
هراسناك از جا برخاستم ، او مرا در برگرفت ، نگاه کردم دیدم حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام است ، به من فرمود :
اي احمد ! براي نماز وضو بگیر .
وقتی وضو گرفتم دست مرا گرفت و از درِ خانه خارج کرد ، با آنکه در بسته بود نمی دانم او چگونه و از کجا مرا خارج کرد
؟ در بیرون خانه دیدم شتري بسته شده و براي ایشان آماده است ریسمان آن را باز کرد و بر آن سوار شد ، مرا هم در در
ردیف خود نشانید ، مدّت کوتاهی که راه برد در محلّی مرا پیاده کرد و فرمود :
اینجا بیست و چهار رکعت نماز بخوان ، سپس فرمود : اي احمد ! آیا می دانی در چه مکانی هستی ؟ عرض کردم : خدا و
رسول و فرزند رسول او بهتر می دانند .
فرمود : این قبر جدّم حسین بن علی علیهما السلام است .
سپس سوار مرکب شد و مرا پشت سر خود نشانید ، راه کمی که رفت وارد کوفه شد ، دیدم سگها و نگهبانان همگی ایستاده
اند امّا گویا چیزي نمی بینند ، مرا وارد مسجد کرد و فرمود :
هفده رکعت نماز در آنجا بخوان ، و پس از آن سئوال فرمود : آیا می دانی اینجا کجا است ؟
عرض کردم : نه ، فرمود : این مسجد کوفه است و این بیت الطشت است .
سپس سوار شد و مرا سوار کرد و مقدرا کمی که راه پیمود مرا پیاده کرد و فرمود : در اینجا نیز بیست و چهار رکعت نماز
بخوان ، و بعد از آن سئوال کرد : اي احمد ! آیا می دانی اینجا کجا است ؟
عرض کردم : خدا و رسول و فرزند رسول او داناتر هستند .
فرمود : این قبر جدّم علیّ بن ابی طالب علیه السلام است .
بار دیگر سوار بر مرکب شد و مرا سوار کرد و پس از پیمودن راه کمی پیاده ام کرد و فرمود : کجا هستی ؟
عرض کردم : خدا و رسول و فرزند رسول او داناترند .
ص: 595
فرمود : این قبر ابراهیم خلیل علیه السلام است .
مجدّداً سوار شد و مرا نیز سوار کرد و پس از پیمودن راه کوتاهی پیاده ام کرد و داخل مکّه نمود ، من قبل از آن بیت الحرام و
مکّه و چاه زمزم و بیت الشراب را می شناختم ، به من فرمود :
اي احمد ! آیا می دانی کجا هستی ؟ من دوباره عرض کردم : خدا و رسول و فرزند رسول او داناتر هستند .
فرمود : این مکّه و این کعبه و این زمزم ، و این بیت الشراب است .
بار دیگر مرا مختصري راه برد و در مسجد النبیّ و کنار قبر پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم وارد نمود ، در آنجا هم بیست و
چهار رکعت نماز خواندیم ، و چون از من پرسید : آیا می دانی اینجا کجاست ؟
عرض کردم : خدا و رسول و فرزند رسول او داناترند .
فرمود : این مسجد جدّم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و قبر شریف آن حضرت است .
سپس مرا مختصري راه برد و وارد شعب ابی حبیر نمود ، آنگاه فرمود :
یا أحمد ؛ ترید أن اُریک من دلالات الإمام؟ قلت: نعم.
قال: یا لیل ؛ أدبر، فأدبر اللیل عنّا، ثمّ قال: یا نهار ؛ أقبل، فأقبل النهار إلینا بالنور العظیم، وبالشمس حتّی رجعت هی بیضاء نقیّه
فصلّینا الزوال.
اي احمد ! آیا می خواهی از علامتهاي امام و دلائل امامت به تو نشان دهم ؟
عرض کردم : بلی .
فرمود : اي شب رو برگردان ، فوراً شب از ما رو برگردانید و ناپدید شد .
سپس فرمود : اي روز ، به ما روي آور . پس روز با روشنائی زیاد و خورشید نورانی و باصفایش به ما روي آورد و ظاهر شد و
ما نماز ظهر را خواندیم .
سپس فرمود : اي روز ! رو برگردان و اي شب روي آور ، فوراً شب چهره خود را ظاهر نمود و ما نماز مغرب را خواندیم ،
سپس به من فرمود : خوب مشاهده کردي ؟ عرض کردم : بلی اي فرزند رسول خدا ! این مقدار براي من کافی است .
بار دیگر مرا سیر مختصري داد تا کنار کوهی که به دنیا احاطه دارد و دنیا نسبت به آن مانند ظرف کوچکی است رسانید ، به
من فرمود :
ص: 596
اي احمد ! آیا می دانی کجا هستی ؟
عرض کردم : خدا و رسول خدا و فرزند رسول او داناتر هستند .
فرمود : این کوهی است که به دنیا احاطه دارد ، گروهی را آنجا دیدم که لباسهاي سفید رنگ پوشیده بودند .
فرمود : اي احمد ! اینها قوم موسی علیه السلام هستند ، امام علیه السلام بر آنها سلام کرد و من نیز سلام کردم و آنها پاسخ
گفتند . پس از آن عرض کردم : خسته شدم .
فرمود : می خواهی روي بستر خود آرام بگیري ؟ عرض کردم : بلی ، فوراً یک قدم برداشته و به من فرمود : بخواب .
( ناگهان خود را در منزلم در حال خواب مشاهده کردم ، و پس از مدّتی برخاستم و نماز صبح را در منزل خواندم .( 1
می گوید : شطیطه زن مؤمنه اي بود که در نیشابور زندگی می کرد ، هنگامی « مناقب » 12 - ابن شهراشوب در کتاب / 427
که شیعیان نیشابور خواستند اموالی بسوي حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بفرستند ، او هم درهمی را همراه با بافته اي که
پنبه اش را با دست خود رشته بود و چهار درهم ارزش داشت فرستاد ، امام علیه السلام آنچه را این زن باایمان فرستاده بود
پذیرفت و به آورنده فرمود :
أبلغ شطیطه سلامی وأعطها هذه الصرّه .
سلام مرا به شطیطه برسان و این کیسه پول را به او بده .
و در آن کیسه چهل درهم بود .
سپس فرمود : و قطعه اي از کفنهاي خود را که از دهکده خودمان قریه صیدا قریه فاطمه زهرا علیها السلام پنبه اش بدست
آمده و خواهرم حلیمه دختر امام صادق علیه السلام آن را با دست خود رشته است براي او هدیه می فرستم .
و وقتی این زن مؤمنه از دنیا رفت امام علیه السلام با شتري که داشت
. 276 ح 74 / -1 نوادر المعجزات: 160 ح 3، دلائل الإمامه: 343 ح 45 ، مدینه المعاجز: 6
ص: 597
کنار پیکرش حضور یافت ، و مقدّمات دفن او را فراهم ساخت ، سپس بر شتر خود سوار شد و رو به صحرا کرد و روانه شد و
فرمود :
إنّی ومن یجري مجراي من الأئمّه علیهم السلام لابدّ لنا من حضور جنائزکم فی أيّ بلد کنتم ، فاتّقوا اللَّه فی أنفسکم .
من و دیگر امامان هر کدام در زمان خود باید در مراسم دفن شما در هر شهري که باشید حضور پیدا کنیم ، پس در امور خود
( تقوا پیشه کنید .( 1
ذکر کرده و ذیل آن را این گونه نقل نموده است : « ثاقب المناقب » این روایت را محمّد بن علی طوسی در کتاب
از دنیا رفت انبوه شیعیان براي نماز خواندن بر جنازه اش اجتماع کردند ، حضرت موسی بن جعفر علیهما « شطیطه » هنگامی که
السلام که بر شتري سوار شده بود در آنجا حضور یافت ، و از مرکب پیاده شد و با آن جمع بر پیکر آن زن مؤمنه نماز خواند
و هنگامی که او را در میان قبر می نهادند شاهد آن صحنه بود و از خاك قبر مطهّر امام حسین علیه السلام در میان قبر او
( ریخت .( 2
از شقیق بلخی نقل کرده است که گفت : در سال 149 براي انجام حجّ به « کشف الغمّه » 13 - اربلی رحمه الله در کتاب / 428
سفر پرداختم ، به قادسیّه که رسیدم منزل کردم ، در آنجا جمعیّت انبوهی را دیدم که زینت نموده اند و براي حجّ حرکت
کرده اند ، در این میان چشمم به جوان نیکوچهره گندمگون ضعیفی افتاد که لباسی پشمی بالاي لباسهاي خود پوشیده و جامه
اي بخود پیچیده و نعلین به پاي خود کرده و جدا از مردم نشسته است ، با خود گفتم : این جوان از طایفه صوفیّه است و می
خواهد در میان راه سربار مردم باشد و زحمت خود را به دوش دیگران بیندازد ، بخدا قسم اکنون
73 ح 100 . این حدیث طولانی است ؛ مؤلّف رحمه الله آن را مختصر / 291 ، بحار الأنوار : 48 / -1 مناقب ابن شهراشوب: 4
نموده است .
. 411 ح 144 / 720 ح 24 ، مدینه المعاجز: 6 / -2 الثاقب فی المناقب : 439 ح 5 ، الخرائج: 2
ص: 598
نزد او می روم و او را توبیخ و سرزنش می کنم ، پس نزدیک او رفتم ، همینکه مرا دید فرمود :
از بسیاري از گمانها اجتناب کنید ، همانا بعضی از گمانها گناه » (1)« اجْتَنِبُوا کَ ثیراً مِنَ الظنِّ إنَّ بَعْضَ الظنِّ إثْمٌ » ! اي شقیق
. « است
این را فرمود و مرا رها کرد و رفت ، با خود گفتم : چیز عجیبی بود ، او اسم مرا ذکر کرد و از باطن من خبر داد ، حتماً او بنده
اي از بندگان صالح خداوند است ، خود را باید به او برسانم و از او درخواست کنم که مرا حلال کند .
با عجله او را تعقیب کردم ولی به او نرسیدم و او از دیدگان من ناپدید گردید ، چون به منزلی در میان راه بنام واقصه رسیدیم
و آنجا فرود آمدیم ، او را دیدم نماز می خواند و اعضاء بدنش می لرزد و اشک از چشمان مبارکش جاري است ، گفتم : این
همان گمشده من است که در جستجوي او بودم ، از این فرصت استفاده کنم و نزد او روم و از او بخواهم که مرا حلال کند .
پس کمی صبر کردم تا نشست و از نمازش فارغ شد ، آنگاه بطرف او رفتم همین که مرا دید فرمود :
من آمرزنده ام کسی را که » (2)« وَإنّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدي » : اي شقیق ؛ این آیه شریفه را تلاوت کن
.« توبه کند و ایمان آورد و کار نیکو کند و سپس در طریق هدایت قدم بردارد
چون این آیه را قرائت نمود مرا رها کرد و رفت . گفتم : این جوان حتماً از ابدال است ، این مرتبه دوّم است که از باطن من و
سرّ نهانی من خبر داد ، چون به منزلگاه زباله رسیدیم دیدم آن جوان کنار چاه ایستاده و در
. -1 سوره حجرات ، آیه 12
. -2 سوره طه ، آیه 82
ص: 599
دست پیاله اي گرفته می خواهد آب بردارد ، ناگهان پیاله از دستش میان چاه افتاد ، پس نگاهی به آسمان کرد و شنیدم که
می گفت :
أنت ریّی إذا ظمئت إلی الماء
وقوتی إذا أردت الطعاما
تویی مایه سیراب شدن من هنگامی که تشنه آب می شوم ، و قوت و طعام من وقتی که اراده غذا کنم .
خداوندا ! اي سرور من ! غیر از این پیاله ندارم ، آن را از من مگیر .
شقیق گوید : بخدا قسم دیدم آب چاه بالا آمد و او دست خود را دراز کرد و از آب پر کرد ، پس وضو گرفت و چهار
رکعت نماز خواند و به طرف تلّ ریگی رفت ، از آن ریگها برداشت و در میان کاسه ریخت و آن را حرکت داد و آشامید ،
من بسوي او رفتم و بر او سلام کردم و وقتی پاسخم را گفت عرض کردم : از زیادتی و باقیمانده آنچه خداوند به شما عنایت
کرده به من هم مرحمت فرما .
فرمود : یا شقیق، لم تزل نعمه اللَّه علینا ظاهره وباطنه فأحسن ظنّک بربّک.
اي شقیق ! همواره نعمت هاي ظاهري و باطنی پروردگار شامل حال ما است ، گمان خود را به پروردگارت نیکو گردان .
پس آن کاسه را به من مرحمت فرمود ، از آن آشامیدم دیدم شوربائی است که از آب و شکر درست شده و بخدا قسم لذیذتر
و خوشبوتر از آن هرگز چیزي نیاشامیده بودم پس سیر شدم و سیراب گردیدم و تا مدّتی به غذا و نوشیدنی میل نداشتم .
بعد از آن او را ندیدم تا وارد مکّه شدیم ، شبی از نیمه گذشته بود او را کنار قبّه الشراب دیدم با خشوع کامل به نماز ایستاده
و پیوسته ناله و گریه کرد تا شب به پایان رسید و وقتی سپیده صبح ظاهر شد در جایگاه نمازش نشست و مدّتی به تسبیح خدا
پرداخت ، سپس برخاست و نماز صبح را بجا آورد و بعد از آن هفت بار گرد کعبه طواف کرد و خارج شد ، من هم به
ص: 600
دنبال او بیرون رفتم ، و برخلاف آنچه در بین راه از او مشاهده کردم که تنها بود دیدم اطراف او دوستان و یاران و غلامانش
پروانه وار می چرخند ، مردم بر او سلام می کنند و از او تجلیل و احترام به عمل می آورند ، از یکی از اطرافیان ایشان سئوال
کردم این جوان کیست ؟
جواب داد : حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام است .
گفتم : عجائب و کراماتی که مشاهده کردم اگر از غیر او بود عجیب و شگفت انگیز بود ، ولی از مثل چنین بزرگواري
هیچگونه تعجّب ندارد .
« بحار الأنوار » این حکایت را بعضی از شعرا به شعر درآورده اند ، و علّامه مجلسی رحمه الله بعضی از آن را در کتاب شریف
ذکر کرده است که ما در اینجا نقل می کنیم :
سل شقیق البلخیّ عنه بما شاهد
منه وما الّذي کان أبصر
قال لمّا حججت عاینت شخصاً
شاحب اللون ناحل الجسم أسمر
سائراً وحده ولیس له زاد
فما زلت دائماً أتفکّر
وتوهّمت أنّه یسأل الناس
ولم أدر أنّه الحجُّ الأکبر
ثمّ عاینته ونحن نزول
دون فید علی الکثیب الأحمر
یضع الرمل فی الإناء ویشربه
فنادیته وعقلی محیّر
اسقنی شربه فناولنی منه
فعاینته سویقاً وسکّر
فسألت الحجیج من یک هذا؟
قیل هذا الإمام موسی بن جعفر علیهما السلام
شقیق بلخی را سؤال کن از آنچه مشاهده کرده از حضرت کاظم علیه السلام و آنچه دیده و فهمیده است .
گفت : هنگامی که حجّ رفتم شخصی را دیدم رنگ پریده ، لاغر اندام با چهره اي گندمگون .
تنها می رفت و هیچ زاد و توشه اي بهمراه نداشت ، پیوسته در کار او اندیشه می کردم .
با خود گمان کردم که او آنچه احتیاج داشته باشد از مردم خواهد خواست ،
ص: 601
و ندانستم که او خود حجّ اکبر و روح و حقیقت حجّ است .
سپس او را در منزلگاهی بنام فید بر روي تلّ ریگزار سرخی دیدم .
از آن ریگها در ظرف خود می ریخت و می آشامید ، من او را صدا زدم در حالیکه عقلم سرگردان شده بود .
به من هم شربتی بچشان ، پس به من مرحمت فرمود ، دیدم سویقی آمیخته با شکر است .
( از حجّ گزاران سؤال کردم این شخص کیست ؟ گفتند : این امام موسی بن جعفر علیهما السلام است .( 1
نقل می کند : حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام در حالی که « متهجّ د » 14 - شیخ طوسی قدس سره در کتاب / 429
صورت مبارك خود را بر زمین می نهاد عرض می کرد :
( اللّهمّ لاتسلبنی ما أنعمت به علیّ من ولایتک وولایه محمّد وآل محمّد علیهم السلام .( 2
بارپروردگارا ! نعمت ولایت خود و ولایت محمّد و آل محمّد علیهم السلام را که به من مرحمت فرموده اي از من مگیر .
15 - سیّد بن طاووس و علّامه مجلسی قدّس سرّهما می نویسند : / 430
کان سلام اللَّه علیه حلیف السجده الطویله ، والدموع الغزیره ، والمناجاه الکثیره والضراعات المتصلّه .
(3). « آن حضرت پیوسته ملازم با سجده هاي طولانی و اشک ریزان و مناجات فراوان و تضرّع و ناله به درگاه الهی بود »
194 ح 7، دلائل الإمامه: 317 / 80 ح 102 ، مدینه المعاجز: 6 / 62 ، بحار الأنوار : 48 / 213 ، مطالب السؤول: 2 / -1 کشف الغمّه: 2
. ح 6، ینابیع المودّه: 362 ، تذکره الخواصّ: 348 ، الفصول المهمّه: 215
214 ح 27 از فلاح السائل (با کمی اختلاف) . / -2 مصباح المتهجّد : 41 چاپ بیروت ، بحار الأنوار : 86
که آن را به نقل از «17/ بحار الأنوار : 102 » -3 این جملات در ضمن زیارت آن حضرت وارد شده است . مراجعه کنید به
ذکر کرده است . « مصباح الزائر : 382 »
ص: 602
غلام سیاه چهره اي داشت که قیچی بدست می گرفت و پینه هائی که بر اثر زیادي سجده بر پیشانی مبارك او و استخوان بینی
( اش بسته می شد می برید .( 1
16 - شیخ صدوق قدس سره از احمد بن عبداللَّه قروي و او از پدرش نقل کرده است که گفت : / 431
بر فضل بن ربیع وارد شدم در حالیکه بر بام خانه اش نشسته بود ، به من گفت : نزدیک بیا ، چون نزدیک او رفتم گفت : از
این بالا میان آن اتاق را نگاه کن ، وقتی نگاه کردم سؤال کرد چه می بینی ؟ گفتم : جامه اي را می بینم که بر روي زمین
افکنده شده است ، گفت : دوباره بهتر نگاه کن .
چون با دقّت نگاه کردم گفتم : مردي گویا در حال سجده است ، پس از سؤالات دیگري که پرسید به من گفت :
این ابوالحسن موسی بن جعفر علیهما السلام است ، من شب و روز او را مراقبت می کنم ، هیچگاه او را جز در این حالی که
می بینی مشاهده نکرده ام ، او نماز صبح را که می خواند تا هنگام طلوع خورشید به تعقیب نماز می پردازد ، سپس به سجده
می رود و تا اذان ظهر سجده اش را ادامه می دهد و کسی را سفارش نموده که چون از وقت اذان اطّلاع حاصل کرد به او خبر
دهد ، آنگاه بر می خیزد و بدون اینکه وضوي تازه اي بگیرد نماز می خواند ، و من می فهمم که او در سجده طولانی خود
بخواب نرفته است ، و چون از نماز ظهر و عصر و نوافل و تعقیبات آن فارغ می شود تا غروب در حال سجده است ، سپس
برمی خیزد و با همان وضوئی که دارد نماز مغرب را می خواند .
و چون نماز مغرب و عشاء و نوافل و تعقیبات آن را بجا می آورد با
ضمن یک حدیث طولانی آن را روایت کرده است «77/ عیون اخبار الرضا علیه السلام: 1 » -1 شیخ صدوق رحمه الله در کتاب
. 213 ضمن ح 5 / 1 ح 16 و 95 166/ 216 سطر 85 / ، بحار الأنوار : 48
ص: 603
غذاي مختصري که براي او می آورند افطار می کند ، سپس تجدید وضو می نماید و بعد از آن سجده اي بجا می آورد و
چون سر از سجده برمی دارد استراحت کوتاه و خواب سبکی می کند ، سپس برمی خیزد و دوباره وضو می گیرد و به نماز
می ایستد و تا طلوع فجر به نماز مشغول است ، و چون غلامش به او وقت طلوع فجر را خبر می دهد نماز صبح را بجا می
( آورد ، و مدّت یکسال است که این روش او است... .( 1
مؤلّف رحمه الله گوید : این روایت از روایاتی است که دلالت می کند بر حجیّت خبر واحد و کافی بودن یک عادل بلکه
یک نفر مورد اعتماد (یعنی اگر شخص مطمئن خبري داد ولو یک نفر باشد قول او حجّت است و دلیل شرعی است) و دلالت
می کند بر اینکه بیّنه یعنی شهادت و گواهی راهی شرعی است براي بدست آوردن موضوعات خارجی ، و در تمام موارد
اینگونه است جز در موارد نزاع و ادّعا که در آن تعدّد شرط است ، در روایتی که شاهد بحث است امام علیه السلام با شهادت
یک نفر موضوع خارجی را که وقت زوال یا طلوع فجر باشد احراز نموده است ، و با گفته او علم به داخل شدن وقت پیدا
کرده ، و اگر کسی احتمال دهد که در این مورد امام به خاطر زندانی بودن تمکّن نداشته است از تحصیل علم ، لذا به این
مقدار اکتفا نموده است ، احتمال بعیدي است .
از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام نقل کرده است که فرمود : « کافی » 17 - کلینی رحمه الله در کتاب / 432
( إنّ اللَّه غضب علی الشیعه فخیّرنی نفسی أو هم ، فوقیتهم واللَّه بنفسی .( 2
. 107 ح 9 / 318 ، بحار الأنوار : 48 / -1 امالی صدوق : 210 ح 19 مجلس 29 ، مناقب ابن شهراشوب: 4
. 379 ح 124 / 260 ح 5، مدینه المعاجز: 6 / -2 الکافی : 1
ص: 604
همانا خداوند به خاطر گناه شیعه بر آنها غضب کرد و مرا مخیّر نمود که عقوبت را من از طرف آنها تحمّل کنم و یا خود آنها
عقوبت شوند ، بخدا قسم من آن را به جان خود خریدم و شیعیان را حفظ کردم .
لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما » مؤلّف گوید : تأیید فرمایش حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام تفسیري است که در ذیل این آیه شریفه
فرموده اند : « تا خداوند گناهانی را که از تو سر زده بیامرزد » (1)« تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک
( مقصود از گناهانی که از تو سر زده ، گناهان امّت است .( 2
ائمّه طاهرین علیهم السلام بعضی از اعمال را بخاطر جبران کمبودها و کوتاهی هاي شیعیان از طرف آنها انجام داده اند .
و خدا خیر دهد به شاعري که گفته است :
إذا ذرّ إکسیر المحبّه فوق ما
جناه استحال الذنب أيّ استحاله
وقتی غبار کیمیاي محبّت بر روي گناهی نشست ، تغییر حالت می دهد و و بطور کامل دگرگون می شود .
. -1 سوره فتح ، آیه 2
195 مراجعه کنید . / -2 براي اطّلاع بیشتر به تفسیر برهان: 4
ص: 605
بخ